


هر کسی نمیتواند عاشق شود ...
چون هرکسی توانایی از دست دادن همه چیز خود را ندارد ...


پروردگارا
صبحگاه که مرا از خواب شبانگاه بیدار میکنی
تمنا دارم در طول روز با من بمان
که دوباره خواب غفلت به سراغم نیاید


از تنهایی های من برایشان بگویید
بگذارید بدانند چه رنجی پشت رفتنشان ست
شاید تنهایتان نگذارند !


...تنهایــــــــی یعنی...
غروب ساعت غمگینی است در خانه نشستهام
نمیتواند حتا گلدانی را بیندازد
و غم کمی جابهجا شود.
زانوهایم را در آغوش گرفتهام
تا تنهاییام کمتر شود
تنهاییام
کمد پر از لباس
اتاقی که درش قفل نمیشود
تنهاییام حلزونی است
که خانهاش را با سنگ کُشتهاند.

گاهی دل تنگ میشوم نه برای تو
گاهی برای خاطراتمان...
گاهی آنچه که من بودم و آنچه که
فکر میکردم تو هستی... ولی نبودی...
آن چیزی که شعار میدادی کجا و تو کجا؟...
بعضی وقتها همه چیز مثل تو برایم بی معنی میشود...
حال و روز خوبی ندار....
نه برای اینکه دلم هوایت را کرده باشد .... نه ابدا...
برای اینکه فکر میکنم حیف بود با تو بودن ....
حیف بود حیف....

کاش دوست داشتن هم نسبت به حساب میومد ,
مثلا" وقتی می پرسیدند: چه نسبتی باهاش داری ؟
بگی دوستش داری ....


غمگینم وقتی همه جفت ها تنهاییم را به رخم میکشند
حتی جــ ـــ ــ ـوراب هایم

